گزارش حال و روز خانه “آتنا” از زبان مادر و پدرش در اردبیل

جولای 15th, 2017
پریناز (مادر آتنا) دست به شکمش می‌کشد و می‌گوید: «خدا آتنا را بعد از ۶ سال چشم انتظاری به ما داد. صدای دست و پا زدنش را توی شکمم که می‌شنیدم اشک در چشم‌هایم جمع می‌شد. وقتی به دنیا آمد و توی بغلم گذاشتند صدای نفس‌هایش... ادامه