تاريخ انتشار :چهارشنبه 16 سپتامبر 2015.::. ساعت : 12:27 ق.ظ
فاقدديدگاه

مغان در کشاورزی پارس جنوبی نفت ایران است

شهریمیز : اروجعلی محمدی  رئیس هیات مدیره و مدیر عامل شرکت وکشت و صنعت و دامپروری مغان در گفتگو با خبر نگار فروغ فردا مصاحبه ای را انجام داده که در دو بخش منتشر می شود . ( قسمت اول)

اشاره:
شهریمیز- گفته‌اند نادرشاه وقتي در مغان تاجگذاري كرد اولين كانال آب در دشت مغان را براي حدود ششصد هكتار اجرا كرد. ايده‌اي كه در دهه 40 با اجراي كانال سربند به تولد 9 شركت سهامي زراعي در بيشتر از ده هزار هكتار با اراضي آبي انجاميد احداث سد پلدشت در سال 47 منجر به اين گرديد كه سد ميل مغان آب استحصالي اين سد را بين ايران و آذربايجان تقسيم نمايد و با اجراي كانال جديد 80 مترمكعب آب در ثانيه به 60 هزار هكتار اراضي دشت انتقال يافت. تأسيس شركت كشت و صنعت بزرگترين پروژه ملي در استان اردبيل در زير اين كانال كه بود توانست به سرعت چهره منطقه را دگرگون سازد. شهر پارس‌آباد و هزاران زارع پيشرو، مولود اين شركت پربركت است. شركت كشت و صنعت مغان تاكنون فراز و فرودهاي زيادي را شاهد بوده و مردان بزرگي در آن به عرصه خدمت و مديريت رسيده‌اند. دكتر كلانتري مديرعامل لايقي بود كه از شركت مغان به وزارت رسيد. سال 83 شركت مغان را مي‌توان از ايام فرود آن به شمار آورد. افزايش نيرو و كاهش درآمد و عدم امكان پرداخت حقوق به بحران عظيمي تبديل شد و كسي حاضر به پذيرفتن مسئوليت شركت نبود. مي‌گويند آقاي حجتي؛ وزير جهادكشاورزي وقتي براي بار سوم اروجعلي محمدي را به طبقه 19 كاخ شيشه‌اي دعوت نمود به او گفت: مغان مشكل من و آقاي خاتمي نيست، مشكل نظام است. ما دنبال مردي هستيم كه برود اين مشكل را حل كند و اروجعلي محمدي برخلاف دفعات قبل اين بار از زير بار مسئوليت شانه خالي نكرد و قبول كرد كه براي حل اين بحران پا پيش بگذارد. او مشكل را بصورت مردمي و ريشه‌اي حل كرد و مي‌خواست شركت را به دوران تحول و نوسازي وارد سازد ولي انتخابات 84 فرا رسيد و محمدي در بيانيه‌اي گفته بود مردم به احمدي‌نژاد رأي ندهيد و نگذاريد آينده كشور ما تاريك شود و نگذاريد سياست خارجي و اقتصاد قفل شود. ولي احمدي‌نژاد پيروز ميدان بود و قدرت در قبضه او بود. اروجعلي محمدي از مديريت بركنار شد او درخواست كرد كه به او شش ماه مهلت بدهند تا پروژه 300 هكتاري گلخانه در دست اجراي شركت را كه نمونه‌اش در شهر جديد هشتگرد اجرا شده بود در مغان به مرحله اجرا برساند ولي آقاي علي نيكزاد در پاسخ او دو انگشت دستش را بالا برد و گفت حتي دو ساعت. او در مراسم خداحافظي خود پرچم ايران را بوسيد و از خدمت دولتي خداحافظي كرد. ولي شركت مغان در 8 سال گذشته مسير نزولي طي كرد و روز به روز ضعيف‌تر شد. ضعفي كه روح و جان مردم را مي‌آزرد. با روي كار آمدن دولت تدبير و اميد و با اخذ رأي اعتماد دولت معلوم شد كه بار ديگر روزهاي مردان عمل فرا رسيده و اين بار نيز وزير جهادكشاورزي دنبال همان دولتي بود كه او را به مردانگي مي‌شناخت. خبر انتصاب اروجعلي محمدي در زبان‌ها چرخيد و قضاوت درباره آينده مديريتي او سخت بود عده‌اي بر اين باور بودند كه او خواهد توانست اين ويرانه را آباد كند وعده‌اي هم بر اين باور بودند كه هيچ كس نمي‌تواند ولي او بدون حاشيه وارد كار شد و بتدريج مغان و اختيار كار را در دست گرفت ما براي مصاحبه با ايشان، بارها وقت گرفتيم ولي او مايل به مصاحبه نشد اصرار از ما بود ولي ولي تن به مصاحبه نمي‌داد مي‌گفت اين جا فوت و فن زياد دارد هر وقت فوت‌هاي كوزه‌گري را بدرستي فهميدم، مصاحبه مي‌كنم اين گفتگو حاصل آن وعده قبلي اوست كه در ذيل مي‌خوانيد:
بسمه تعالي

– آقاي محمدي شرکت کشت و صنعت و دامپروري مغان شرکت بزرگي است و در بين مردم جايگاه بسيار رفيعي دارد زيرا بخش اعظم توسعه منطقه و استان حاصل اين سرمايه‏گذاري است. مردمي که گذشته پرفروغ آن را ديده‏اند در مقايسه با وضعيتي که براي اين شرکت در دولت گذشته پيش آمده نگران آينده آن هستند و با توجه به سابقه جنابعالي و جايگاه اجتماعي که در بين مردم داريد، مردم به شما به عنوان يک مدير نجات‏بخش مي‏نگرند. ما در گذشته هر بار که تلاش کرده‏ايم با شما در مورد مشکلات کشت و صنعت مغان صحبت کنيم آن‏را به آينده و لزوم انجام مطالعات بيشتر احاله کرده‏ايد، حال که فرصتي براي مصاحبه به ما داده‏ايد، ضمن تشکر مي‏خواهم به ريشه‏يابي مشکلات شرکت کشت و صنعت و دامپروري مغان و چرايي اين اوضاع پيش آمده بپردازيم و از شما انتظار داريم در اين رابطه بطور شفاف به تنوير افکار عمومي بپردازيد ولي قبل از ورود به بحث اولين سئوال من اين است که اصلاً چطور شد که دوباره مسئوليت اين شرکت را پذيرفتيد؟

بسم الله الرحمن الرحيم : از اينکه شما يک سال بيشتر براي انجام اين مصاحبه صبوري کرديد خيلي تشکر مي‏کنم. قبول مسئوليت‏هاي اجرائي از سوي افرادي مثل من عمدتاً به دغدغه‏هاي فکري و اعتقادي آن‏ها برمي‏گردد. زندگي فرزندان انقلاب اسلامي بشدت با سرنوشت اهداف آن گره خورده است و آن‏ها هيچ وقت نمي‏توانند به آرمان‏هايي که براي آن عمر و جواني خود را فدا کرده‏اند بي‏تفاوت باشند. من هم از اين قاعده مستثني نيستم. اوايل سال 92 يکي از هفته نامه‏هاي اردبيل از من خواست براي ويژه نامه نوروزي آن‏ها مطلبي راجع به سياست و اقتصاد و انتخابات پيش روي رياست جمهوري بنويسم باتوجه به محدوديت‏هاي خاص آن‏روز من با ذکر مثالي آن مطلب را شروع کردم و نوشتم. روزي تاجري که بار شيشه بر پشت استرانش بسته بود وارد شهري شد. داروغه شهر با چوبدستي خود محکم بر بار آن تاجر کوبيد و سئوال کرد چه مي بري؟ تاجر گفت اگر يکي ديگر بزني ديگر هيچ. اوضاع آنروز ما هم به همين شکل بود. من در آن مقاله آرزو کردم که در انتخابات خرداد 92 مردي افسار سياست، اقتصاد و دولت را در دست بگيرد که به عقلانيت و علم باور داشته باشد و سياست خارجي را خوب بفهمد و بدنبال منافع ملي ما باشد. من فقط در اين حد توقع داشتم زيرا بشدت از اوضاع آن روزها نگراني و استرس داشتم. اوضاع کشور را مي ديدم و مي‏دانستم که تحريم کاغذ پاره نيست و مي‏ديدم که گراني، تورم، بيکاري، فساد، تبعيض، قانون شکني و تضعيف بنيان‏هاي اخلاقي جامعه چگونه از آستانه تحمل اجتماعي مي‏کاهند و مي توانند به خطرهاي بزرگي تبديل شوند. لذا در اين اوضاع وقتي موضوع انتخابات رياست جمهوي پيش آمد براي کساني مثل من فرصت بسيار مهمي بود که در جهت حل مشکلات کشور بسرعت دست بکار شوند. کنار کشيدن آقاي دکتر عارف و اجماع اصلاح طلبان در حمايت از آقاي دکتر روحاني بعنوان يک مصلحت ملي کاري بسيار هوشمندانه و ميهن دوستانه بود. من هم در اين کار لحظه‏اي درنگ و ترديد نکردم و بي تأمل وارد جريان کار شدم تا اينکه ملت با هوشمندي فوق‏العاده‏اي آقاي دکتر روحاني را به رياست جمهوري برگزيد. حالا يک موفقيت بزرگي پيش آمده بود و نوبت عمل فرا رسيده بود. پيشنهاد من به دولت جديد اين بود که دولت نسل مديران با تجربه انقلاب را که در 8 سال دولت احمدي نژاد خانه ‏نشين شده بودند به صحنه بياورد زيرا عمق فاجعه از شاخص فلاکت گرفته تا تورم 45 درصدي و رشد منفي 6 درصدي اقتصاد ملي و نظاير اين‏ها خيلي عظيم و گسترده بود. تحليل من اين بود که اگر دولت 8 سال بکوب کار بکند تازه مي‏رسيم به اول سال 84 ، ولي اين طرح به مذاق مخالفان آقاي دکتر روحاني خوش نيامد و آن‏ها در اين کار جوسازي و کارشکني کردند و دولت هم اجباراً به حداقل‏ها بسنده کرد و من هم جزو آن حداقل‏ها بودم که از سوي دولت روحاني بکار دعوت شدم و به عنوان عضو مؤظف هيأت مديره منطقه آزاد ارس منصوب گشتم. مدتي بعد آقاي مهندس حجتي وزير محترم جهاد کشاورزي به من تکليف کرد که بيايم مغان، خلاصه کار اين بود که من نتوانستم از زير بار اين تکليف شانه خالي کنم و پذيرفتم که مدير عامل شرکت مغان بشوم. يک دليل آن اعتماد و محبت آقاي وزير بود و من با قبول مسئوليت مي‏خواستم به آقاي مهندس حجتي که با ايثارگري مسئوليت تأمين رزق مردم و راه‏اندازي توليد بخش کشاورزي کشور را بعهده گرفته بودند کمک کنم تا ايشان حداقل در رابطه با شرکت مغان دغدغه کاري و ذهني نداشته باشند و در کنار آن به مسائلي نيز متمرکز بودم.
مي‏دانستم که اوضاع اقتصاد کشور چنان وخيم است که مي‏تواند مثل سيلي عظيم همه چيز را با خود به نابودي بکشاند و تنها راه کار آستين بالا زدن براي راه‏اندازي مجدد کار و توليد و توقف فاجعه تورم و تقويت اعتماد عمومي و کاهش شکاف دولت و ملت مي‏باشد. از طرفي فکر مي‏کردم که اگر بيايم مغان کارکنان شرکت مغان و مردم منطقه احساس مثبت بيشتري نسبت به دولت روحاني پيدا مي‏کنند که يک فرد با تجربه و آشنا بکار در رأس شرکت مغان قرار گرفته است.
همچنين بر اين باور بودم که مي‏توانم به تحقق ايده قبلي خودم در رابطه با بخش آب و کشاورزي مغان خصوصاً اجراي سدهاي خدافرين و عمارت و کانال‏هاي آب‏آور آن کمکي بکنم و خوشبختانه نقطه نظراتم را به خوبي به تيم آقاي دکتر روحاني در آستانه سفر به استان اردبيل منتقل کردم و خيلي هم مؤثر واقع شد. و اينکه مي‏خواستم با آمدنم بتوانيم شرکت مغان را از شمول خصوصي سازي خارج کنيم و آن را براي بخش کشاورزي کشور حفظ نمائيم. کلام آخر اين‏که مي‏خواستم شرکت کشت و صنعت و دامپروري مغان را به عظمت گذشته‏اش بر گردانيم.
ولي حقيقت مطلب اين است که من هرگز فکر نمي‏کردم که شرکت مغان به چنين اوضاع غم‏انگيزي افتاده باشد. وقتي هم قبول مسئوليت کردم حال و روز آن را نمي‏دانستم. شناخت من همان شناخت دوره قبلي مديريتم در سال 83 و 84 بود، ولي وقتي دوباره آمدم بعد از چند روز فهميدم ما خرابه‏اي را تحويل گرفته‏ايم و اين خيلي حيرت‏آور بود و اصلاً به ذهن‏مان خطور نمي‏کرد که شرکت مغان به چنين تيره‏روزي و بدبختي افتاده باشد. ما با وضعيتي روبرو بوديم که اصلاً تصور آن را نداشتيم بطوريکه آقاي دکتر کلانتري در بازديدي که به همراه اعضاي خانه کشاورز در اوايل سال 93 از شرکت مغان داشتند وقتي اين اوضاع را ديدند عميقاً متأثر شدند و گريه کردند. هر روز که مي‏گذشت با عمق فاجعه بيشتر آشنا مي‏شديم. اوضاع به گونه‏اي بود که هر کس به من زنگ مي‏زد و احوالي از من مي‏پرسيد مي‏گفتم ما توي باتلاقي افتاده‏ايم. دفعه بعد که حالي از ما مي‏پرسيد مي‏گفتم تا کمر توي باتلاق هستيم، دفعه بعد مي‏گفتم تا سينه توي باتلاق هستيم. ما تا عمق اين باتلاق رفتيم و اگر غرق نشديم لطف خدا و تلاش همگاني مسئولان و کارکنان و کارگران دلسوز اين شرکت بود و اکنون در حال خروج از آن هستيم. شما حساب بکنيد پنج هزار نيروي کار اين شرکت يکدفعه رسيده به هفتصد نفر. قريب به هزار نفر کارشناس و مهندس خبره و با سابقه از شرکت خارج شده‏اند و تعداد کارشناسان شرکت به کمترين حد خود رسيده است. کارها بدون فراهم کردن زيرساخت فني آن‏هم در شرکتي که تخصص و دانش کارشناسي و ماشين‏آلات و تکنولوژي روز از ارکان اساسي توليد آن است برون سپاري گرديده آن‏هم با بي‏دقتي بسيار، قراردادها نظم و نسقي نداشت و يک سياست واحد حقوقي و مديريتي بر تنظيم آن‏ها حاکم نبود. بايگاني 40 ساله شرکت که سوابق پرسنل و اسناد مهم شرکت از آغاز در آن‏جا نگهداري ميشده بصورت يک آشغال‏داني درآمده بود بطوريکه براي پيدا کردن پرونده‏اي بايد با کفش روي بقيه پرونده‏ها راه مي‏رفتند. و در شرکتي كه روزي بهترين کارشناسان را با حقوق مکفي استخدام مي‏کرد دريافتي کارکنان آن کمتر از همه شرکتهاي موجود منطقه بود و کارگران پيمانکاران 4 ماه بود که حقوق نگرفته بودند. شرکتي که روزي 250 تراکتور سنگين و 90 کمباين داشت و چندين دستگاه برداشت چغندرقند داشت در سال 93 حتي دو دستگاه هم تراکتور و کمباين بدردبخور نداشت و ضريب مکانيزاسيون آن به 26 صدم درصد رسيده بود در شرايطي که متوسط ضريب مکانيزاسيون کشور 5/1 و متوسط منطقه 7/2 قوه اسب بخار است. شرکت از نيروي متخصص و ماشين آلات خالي شده بود و اسکلت آن به ما تحويل گرديده بود. اين شرکت در سال 84 ، پنج هزار رأس گاو دوشا داشت و هزار رأس هم در سال 85 از شرکت دامپروري سفيدرود به گله آن اضافه شده است. اين گله اکنون بايد حداقل به 15 هزار رأس افزايش مي‏يافت ولي با کمال تأسف گله گاو مولد مغان همان پنج هزار رأس بود و فقط 2018 رأس تليسه فروخته شده بود. چرا اين گله اضافه نشده و بيشتر از نصف آن حذف و از بين رفته است. اين‏ها ما را به بهت و حيرت وا مي‏داشت و از عمق فاجعه خبر مي‏داد.
باغ سه هزار هکتاري شرکت مغان 850 هزار اصله درخت ثبت شده داشته است. اين رقم به قريب پانصد هزار رسيده آن هم پير و فرسوده و بهره‏وري از باغ بعلت عدم رسيدگي به حداقل رسيده بود و درختان زيادي در هر سال خشک مي‏شد. حداقل شش هزار هکتار از اراضي شرکت زهدار شده است و مابقي اراضي هم بدليل عدم زير شکني و شخم عميق و بالا رفتن PH خاک با مشکلات عدم بهره وري مواجه شده است.
وقتي شما تراکتور سنگين نداريد و زمين را شخم عميق نمي‏زنيد و در دي‏ماه با تراکتور سبک زارعان محلي بذر مي‏کاريد و آبياري‏هاي شما هم آن چنان است، همين مي‏شود که شده است. شهرک مسکوني شرکت که روزي براي خودش نگيني درخشان بوده است به ويرانه‏اي تبديل شده حتي خانه‏هاي مسکوني آب گرم نداشتند چون موتورخانه‏ها از حيز انتفاع افتاده بود. تأسيسات آب و برق و ساختمان‏ها عميقاً فرسوده و مستهلک شده‏اند تصفيه خانه آب شرکت به وضع رقت‏باري رسيده است. تمام لوله کشي ها و تأسيسات آب رساني فرسوده شده‏اند و سريعاً بايد دوباره نوسازي شوند و تحقيرآميزتر آنکه رئيس يک بخش زراعت شرکت که خودش سه هزار هکتار زمين دارد با وانت‏بار به سرکار مي‏رود ولي پيمانکارش با پاجيرو به مزرعه او مي‏آيد و مهمتر و بدتر از همه نگاه نااميدانه کارمندان و کارگراني بود که اين وضعيت آن‏ها را افسرده و نااميد کرده بود و روز به روز آن‏ها را عليرغم ميل باطني خودشان دلمرده و دلسرد مي‏کرد. از طرفي هم مافيايي که اصلاً نمي‏خواست جاي پاي ما محکم شود چون جنس کار و اخلاق ما را مي‏دانست مرتب براي ما کارشکني مي‏کرد و مي‏خواست در به پاشنه غارت دلخواهش بچرخد. در شرکت مغان يک واحدي هست بنام انبار مرکزي، به جز زمين و آدم هر چه به اين شرکت وارد بشود بايد به انبار وارد بشود و قبض ورود بخورد و هر چيزي هم که خارج مي‏شود بايد قبض خروج بخورد. يعني چشم سيستم و کنترل کننده سيستم شرکت مغان انبار مرکزي آن است و براي ما بسيار عجيب و بهت‏آور بود که وقتي ما رسيديم ديديم انبار مرکزي منحل شده و هر واحدي براي خودش انبار جداگانه‏اي دارد. اين يعني فاجعه، يعني کاري که ثمره آن حتماً به تضييع حقوق بيت المال منجر مي‏شود و شرکت را به سقوط مي‏کشاند. يعني اين‏که شرکت با اين وضع حتماً ورشکست مي‏شود زيرا با اين روش که هر امور براي خودش انبار مجزايي دارد نمي‏توان کنترلي را بر خريدها و هزينه‏‏ها اعمال کرد. وضع بودجه بدتر از آن بود. وقتي بودجه شرکت براي يک سال تصويب مي‏شد هر واحدي آن بودجه را براي خودش نهايي تلقي مي‏کرد و طبق آن و در بسياري از مواقع حتي سي درصد بيشتر از آن هزينه مي‏کرد در شرايطي که هنوز درآمدها تحقق نيافته بود تا هزينه هم بشود و بدين ترتيب هميشه خرج شرکت بيشتر از درآمد آن مي‏شد و ده‏ها مصيبت و فاجعه ديگر که واقعاً وقتي آن‏ها را بياد مي‏آورم عميقاً ناراحت مي‏شوم.
اين‏ها حکايت نيست، بخشي از مصيبتي است که بزرگ‏ترين شرکت کشت و صنعت ايران در هشت سال گذشته دچار آن شده است. عکس‏ها شهادت مي‏دهند، فيلم همه اين‏ها موجود است. سيلوهاي ذرت علوفه‏اي 5 سال است خراب شده و ديوارهاي آن فرو ريخته‏اند ولي ذرت سيلوئي را در همان سيلوهاي بدون ديوار ذخيره کرده‏اند و لذا بخش زيادي از ذرت سيلويي هوازده و سياه و فاسد شده است و همان را هم ريخته‏اند توي شکم گاو، اسم اين کار چيست؟ « بلبلي که بِهِ کال بخورد اين چنين مي‏خواند! » گله‏اي که بايد در عرض 10 سال گذشته حداقل به 15 هزار رأس مي‏رسيد شده پنج هزار رأس. يکي از دلايلش همين غذاي فاسد و نگاه غير فني به مسائل بوده است. در روي کاغذ بخش زراعي نياز علوفه اي بخش دامپروري را تأمين کرده ولي در عمل هميشه يک الي سه ماه يونجه يا ذرت سيلوئي گله دامپروري تأمين نشده و گله غذاي تثبيت شده و کامل نداشته است و يا بدليل نبودن نقدينگي مواد غذايي ضروري براي گله خريداري نشده و يکي از دلايل اصلي که گله دامپروري کشت و صنعت و درآمد کل آنرا به سقوط کشانده توليد غذاي گله در يک واحد مرکزي با اختلاط تمام علوفه‏ها اعم از يونجه و ذرت سيلوئي و کنجاله‏ها و تخم پنبه و پودر ماهي و پودر چربي و گلوتن و ملاس چغندر بصورت TMR بوده است، در اين روش خوراک توليدي بر روي هم تلمبار مي‏شود و از 10 تا 48 و حتي 72 ساعت بعد به مصرف دام مي‏رسد در اين روش ارزش غذايي خوراک توليدي بدليل ماندگاري و افزايش رطوبت و ترکيبي که با افزايش انرژي پيدا مي‏کند حداقل 20% توليد روزانه کاهش مي‏يابد و فاسد مي‏شود و يا در هنگام حمل بين راه به زمين مي‏ريزد، به عبارتي ديگر از 110 هزار تن غذاي توليدي که قيمت تمام شده يک کيلو آن امروز 700 تومان است، سالانه 22 هزار تن از بين مي‏رود. يعني سالانه 15 ميليارد تومان از جيب شرکت مفت و مجاني از بين مي‏رود. ولي ضرر اين روش توليد غذا فقط به همين جا ختم نمي‏شود زيرا اين غذا بدليل کاهش کيفيت ارزش غذايي و فساد زايي در سلامت گاو تاثير مخربي مي‏گذارد و سالانه بيشتر از همين مقدار و حداقل 15 ميليارد تومان هم دام را مريض و يا شير آن را کاهش مي‏دهد و به اين خاطر آمار مرده زايي و سقط جنين و تلفات اين چنيني و حذف اجباري در گله دامپروري مغان در سال‏هاي گذشته خيلي بالاست يعني شش هزار گاو که بايد در طول سال‏هاي گذشته حداقل به 15000 رأس افزايش مي‏يافت فقط به تعداد 2018 رأس تليسه افزايش يافته است يعني نصف گله حذف اجباري و کشتار شده است و ماندگاري گله مغان را به زير استاندارد ايران رسانده است. يعني 15 ميليارد تومان از طريق ضايع شدن غذاي توليدي و حداقل 15 ميليارد تومان هم به لحاظ تأثير منفي شديدي که اين غذاي فاسد در ناپايداري گله و افزايش تلفات مي‏گذارد سالانه 30 ميليارد تومان از درآمد شرکت کاسته شده است ولي اگر شرکت براي خريد 3 دستگاه فيدرميکسر که به پول امروز قيمت آن نهايتاً 3 ميليارد تومان است سرمايه‏گذاري مي‏کرد با جمع شدن بساط سنتي و غير استاندارد توليد غذاي فعلي و تأمين علوفه سالم شرکت مغان مي‏توانست حداقل با افزايش سرانه 2 کيلوگرم شير نيز در گله خود مواجه گردد يعني: ميليارد تومان 256/5 = 365 ×1440×2×5000 يعني شرکت در سال جمعاً 35 ميليارد تومان درآمد سالانه خود را تلف نموده است. 35 ميليارد تومان پول کمي نيست، هزينه نوسازي دو سال شرکت را همين رقم تأمين مي‏کند. ولي شما در اين شرکت به اين بزرگي دو خط تحليل دقيق مديريتي توي اين کاغذ ها و سوابق پيدا نمي‏کنيد که يکي به يکي بنويسد که آقا اين شرکت و اين گله دام با اين ندانم کاري‏ها مثل يخ در جلوي آفتاب آب شد و رفت توي زمين. اين‏ها بخشي از واقعيات تلخ موجود بود.
حالا شما مي‏گوئيد چرا مصاحبه نمي‏کردم.
اين مصاحبه‏اي که شما مي‏خواستيد با تدبير جور نبود. گفتن اين حرف‏ها بدون ريشه‏يابي و شناخت دقيق مشکلات چاره‏ساز نبود. بلکه ما بايد راه حل اين مشکلات را پيدا مي‏کرديم و برنامه‏هاي اصلاحي آن را نيز ارائه مي‏داديم و اين برنامه‏ها بايد نمود اجرائي پيدا مي‏کرد تا بتوانيم بر اميد و اعتماد مردمي که کشت و صنعت مغان را دوست دارند بيفزائيم و نگراني آن‏ها را کم کنيم.
فروغ فردا- پس در اين 17 ماه وقت شما صرف شناخت و برنامه‏ريزي براي حل مشکلات شده است.
دقيقاً همين طور است. من در روزهاي اول يک مثالي براي همکاران خودم مي‏زدم و مي‏گفتم هوشياري انسان 15 درجه است. وقتي انسان تصادف مي‏کند اگر هوشياري‏اش به زير 3 برسد ديگر اميدي به زنده ماندن او نيست. ولي وقتي هوشياري او در عدد 4 باشد مريض را بهİCU مي‏برند و دکتر درمان را شروع مي‏کند و به همراهان مريض هم مي‏گويد دعا بکنيد. ما شرکت مغان را در هوشياري 4 و در حالت کما تحويل گرفتيم. تا پايان سال 93 اين مريض در İCU بود. خوشبختانه با تلاش کارکنان و کارگران و کارشناسان و مديراني که با دلسوزي دست بکار شدند امروز هوشياري آن به بالاي 10 رسيده و از İCU به بخش منتقل شده و در پايان سال 94 هم انشاءا… از بخش خارج مي‏شود و خودش سرپا مي‏ايستد و راه مي‏رود. تمام تلاش ما اين بود که مريض را از کما خارج کنيم. من در شروع کارم 8 ماه شبانه روز واحدهاي شرکت را گشتم و از نزديک صدها ساعت‏ با کارشناسان و کارگران نشستم و حرف زدم. 6 ماه هم يافته‏هايم را در جلسات کارشناسي مجدداً با مديران و کارشناسان مختلف و مشاورينم چک کردم و اين يافته‏ها روزها و ساعت‏ها در جلسات هيأت مديره مورد بحث و تجزيه و تحليل قرار گرفت و بعد از آن نسخه کارمان را نوشتيم. لذا من امروز نگراني و استرس اوايل سال 93 را اصلاً ندارم، مريض ما از کما خارج شده و چشمش را بازکرده و صداها را مي‏شنود و غذا مي‏خورد. کافيست که مراقبت‏ها را ادامه دهيم تا از بيمارستان مرخص شود. من کاملاً به بهبودي کامل بيمار خودم اميدوارم و آن را تفضل الهي و دعاي مردم و تلاش همکاران دلسوزي مي‏دانم که مثل يک پرستار دلسوز پاي مريض کشيک دادند و بي‏خوابي کشيدند. البته يک جرياني هم مرتباً القاي نااميدي مي‏کرد و سعي مي‏کرد پرسنل ما را نااميد و دلسرد کند، ولي من بعنوان فرمانده عمليات هوشيار بودم. از صميم قلب به دوستانم مي‏گفتم اصلاً نترسيد قوياً به نصرت خداوند و امدادهاي غيبي اطمينان داشته باشيد. خداوند ملائکه‏هاي خودش را به کمک ما خواهد فرستاد و امروز هم به شما مي‏گويم ما بارها اين ملائکه‏ها را ديديم که در لباس آدميزاد راه‏کارهايي پيش پاي ما گذاشتند که به کار ما تقه زد و مرتباً کار ما را پيش انداخت. کارکنان شرکت هم خيلي خوب همکاري کردند آن‏ها صميمانه علاقمند به برپايي مجدد شرکت بودند آن‏ها به ياعلي که گفته بودند وفادار ماندند و همه با هم يک‏دل و متحد براي حل مشکل بپا خواستيم و مشکلات را ريشه‏يابي کرديم و راه کارمان را ياد گرفتيم.
– حال شناخت شما از مشکلات چيست و چه راه حلي پيدا کرده‏ايد، اساساً ريشه اصلي مشکلات چيست؟
1ـ ببينيد شرکت کشت و صنعت مغان از اول کارش با چند مشکل ذاتي روبرو بوده است و در اصل اين مشکلات ذاتي آن را از پا انداخته‏اند. در سال 57 با پيروزي انقلاب اسلامي مديران اصلي شرکت را ترک کردند و اين در حالي بود که سرمايه‏گذاري اوليه به پايان نرسيده بود و پروژه‏هاي شرکت مثل کارخانه قند، دامپروري دو هزار رأسي، خريد دام، کارخانه خوراک دام، کارخانه پروسس بذر و کارخانه لبنيات اجرا نشده بودند ولي کانال اصلي و کانال‏هاي فرعي اجرا شده بود و اراضي زراعي تسطيح و باغ نيز کاشته شده بود و فرودگاه شرکت احداث و راه‏اندازي گشته بود و اسکلت کارخانه قند برپا شده و در حال نصب بود و دامپروري 3000 رأسي نيز اجرا شده بود ولي دام نداشت.
مديريت بعد از انقلاب براي ادامه و اجراي پروژه‏هايش بشدت نيازمند اعتبار بود ولي اعتبارات ملي بدليل تحميل جنگ برکشور با کاهش مواجه شده بود، لذا مديران شرکت تصميم ‏مي‏گيرند باقيمانده پروژه‏هاي شرکت کشت و صنعت را با استفاده از تسهيلات بانکي به اتمام برسانند و اين کار را هم بخوبي انجام مي‏دهند. ولي از اين رهگذر اولين فشار مالي نيز به شرکت وارد مي‏شود يعني يک پروژه بزرگ ملي که قرار بود با اعتبارات دولتي اجرا شود بدليل کمبود بودجه و اعتبارات با قرض از بانک‏ها تکميل مي‏شود و شرکت اين قرض را در طول سال‏هاي بعد از محل درآمدهاي خود مي‏پردازد.
دوماً اينکه نيروي بسيار عظيمي به شرکت تزريق مي‏شود و اين نيروها عملاً بر سازمان رسمي تسلط مي‏يابند، بدين شرح که يک شرکت کشاورزي بدون توجه به اينکه عمده محصولاتش در تابستان و پاييز مي‏رسند مجبور بوده در سر هر ماه به اين لشکر عظيم حقوق بپردازد. حالا ممکن است سئوال شود که خوب شرکت را براي ايجاد اشتغال هم درست کرده بودند که اين سئوال بعنوان بخشي از هدف در جاي خودش درست است ولي هدف اصلي بتدريج مي‏بايست در ميان مدت و دراز مدت با يک بنگاه‏داري صحيح با توسعه توليد و کشاورزي و دامپروري و صنايع تبديلي و حمايت از کشاورزان محلي با ايجاد خوشه‏هاي توليد اقماري محقق مي‏شد و يقيناً در صورت اعمال اقتصاد بنگاه‏داري امروز شرکت کشت و صنعت مي‏توانست چند برابر وضعيت فعلي ايجاد اشتغال بکند و بدين شکل هم فرسوده و مستهلک نمي‏شد لذا ما اين‏جا از شرکت حرف مي‏زنيم نه از خزانه دولت، شرکت‏داري و بنگاه‏داري داراي حساب و کتاب خاص خودش است يعني شما در شرکت حق نداريد طوري برنامه‏ها را پيش ببريد که زيان بدهيد. اگر زيان‏ده بشويد منحل مي‏شويد، حق نداريد هر چه درآمد داريد آن را خرج بکنيد، بايد بخشي از درآمد خودتان را ذخيره کنيد، اين پول ذخيره شده شرکت را سرپا نگه مي‏دارد و اگر انجام نشود شرکت از پا مي‏افتد. يکي از جاهايي که بخشي از درآمدهاي شرکت را در حساب ذخيره نگه مي‏دارند ذخيره استهلاک است اين براي آن است که شرکت هميشه روپا باشد. وقتي اسباب و اثاثيه و ماشين‏آلات و تأسيسات آن کهنه شد از محل همين پول‏هاي ذخيره شده ماشين‏آلات جديد بخرند تراکتور جديد بخرند تأسيسات کهنه را از نو بسازند و ساختمان‏هاي کهنه را دوباره بازسازي بکنند تا بنگاه هميشه سرحال و نوساز و روزآمد بماند و عقب نيفتد. در شرکت مغان هم اين ذخيره استهلاک را گرفته‏اند و در صورت‏هاي مالي هم نوشته‏اند ولي هيچ وقت ريال آن موجود نبوده، چرا موجود نبوده چون تعداد پرسنل واقعاً زياد بوده و درآمد شرکت کفاف پرداخت حقوق شرکت را نمي‏کرد لذا اين پول خرج تامين کسري حقوق آن‏ها گرديده است، يعني شرکت عمدتاً دچار مشکل کمبود نقدينگي بوده و چون نقدينگي نداشته عمده نيازهايش را هم بصورت نسيه خريداري کرده است و خريد نسيه هم حداقل 20% هزينه اضافي به شرکت تحميل کرده است. ديگر ذخيره پول در شرکت آن است که براي هر کارگر و کارمند در هر سال به ميزان يک ماه حقوق او را پس انداز مي‏گيرند و ذخيره مي‏کنند تا وقتي در پايان 30 سال کار بازنشسته شد پول بازنشستگي او را بتوانند بپردازند. اين پول‏ها هم در حساب‏ها ذخيره شده ولي عملاً موجود نبوده چون آن‏هم خرج هزينه جاري و حقوق شده است بدين ترتيب شرکت از داشتن نقدينگي لازم و قدرت مانور مالي خالي شده و هميشه دستش خمير بوده و شکمش گرسنه، يعني فقط حقوق پرسنل را مي‏توانسته بپردازد و نمي‏توانسته کهنه‏ها را نوسازي بکند و بازنشسته‏ها را با پول ذخيره شده قبلي بازنشست کند. اين کار در سال 83 به بحران عظيمي تبديل مي‏شود. تا اينکه آقاي مهندس حجتي وزير محترم جهاد کشاورزي مرا براي حل اين بحران بسمت مدير عامل منصوب مي‏نمايد. من که آمدم بعد از مطالعه و دقت بسيار به اين نتيجه رسيدم که تعداد پرسنل شرکت خيلي زياد است و شرکت نمي‏تواند حقوق اين‏ها را بپردازد همان موقع هم که آمدم شرکت در پرداخت حقوق 4 ماه عقب بود و من ده ميليارد تومان از بانک کشاورزي وام گرفتم و حقوق‏هاي معوقه را پرداخت کردم. در آن دوره تمام تلاش من اين بود که با ايجاد تعادل بين درآمد و هزينه و سپس افزايش توليد، و درآمد شرکت را به سمت سرمايه‏گذاري براي جبران استهلاک سوق بدهم بطوريکه در سال84 ، 50 دستگاه تراکتور و کثيري ادوات پشت‏بند براي شرکت خريداري شد و شير دامپروري از 74 تن به 107 تن در روز رسيد و 600 هکتار باغ جديد کاشته شد و در توافق با استانداري محترم اردبيل براي تأمين بودجه قرار شد ما يک گلخانه 300 هکتاري ايجاد بکنيم و بعد آن را به فارغ‏ التحصيلان بخش کشاورزي واگذار کنيم تا هزار نفر تحصيل کرده به اشتغال مولد برسند حتي با هلندي‏ها تفاهم کرديم که محصولات توليدي از طريق فرودگاه پارس‏آباد به هلند صادر شود که متأسفانه با تغيير دولت، آقاي نيکزاد استاندار دولت احمدي نژاد با اين پيشنهاد من مخالفت کرد و اين فرصت بزرگ از منطقه مغان سلب شد. لذا موقعي که در سال 84 از مغان رفتم تعداد پرسنل شرکت از 5000 نفر به 2800 نفر رسيده بود و مشکل عدم تعادل درآمد و هزينه حل و فصل شده بود و اين کار يقيناً در صورت مديريت صحيح مي‏توانست پيشرفت شرکت را تضمين کند که متأسفانه بدليل عدم سرمايه‏گذاري و عدم افزايش درآمد و نيز عدم کنترل هزينه‏ها و نيز خروج بي رويه نيروهاي متخصص، به تدريج شرکت از تأمين حقوق اين تعداد پرسنل هم عاجز شده است در حالي که شرايط کاملاً مهيا بود که هم بتوانند حقوق بدهند و هم با سرمايه‏گذاري شرکت را نوسازي نمايند و درآمد آنرا روز به روز بالاتر ببرند.
پس ريشه اصلي مشکلات شرکت عدم امکان و عدم سرمايه‏گذاري در شرکت بوده است. در اين هشت سال هم که استخوان شرکت را دوشيده‏اند و فقط هزينه کرده‏اند. حتي آن پنجاه دستگاه تراکتور که در سال 84 براي شرکت خريدم، آن پنجاه تراکتور هم امروز نيست و از رده خارج شده است. بگذاريد در رابطه با اهميت سرمايه‏گذاري يک مثال بزنم؛
روزي که پارس‏آباد هزار خانوار بود شرکت مغان ستاره منطقه بود. امروز پارس‏آباد دومين شهر بزرگ استان است ولي شرکت مغان آب رفته است چرا؟ چون در 35 سال گذشته در شهر پارس‏آباد از سوي مردم و دولت سرمايه‏گذاري‏هاي بزرگي انجام شده است ولي در کشت و صنعت سرمايه‏گذاري ادامه نيافته است. لذا عدم سرمايه‏گذاري بلاي جان شرکت مغان شده و آن را به اين روز انداخته است.
– ولي در سال 92 يک ايستگاه دامپروري فري استال در شرکت افتتاح شد و خبر آن در جرايد درج شده است.
بلي من هم آن‏را ديده‏ام متأسفانه اين کار بدون بررسي کارشناسي دقيق انجام شده و اعتبارات هزينه شده عملاً يک شاهي بدرد نخورده است چون طراحي و ساخت بر اساس مطالعه و کار کارشناسي نبوده و به نظرات فني افراد خبره اهميت داده نشده لذا وقتي گاوهاي آبستن را به اين ايستگاه آورده‏اند آن‏ها روي زمين نخوابيدند و سه ماه سرپا بوده‏اند تا اينکه بعد از آمدن من در بازديدي که از دامپروري داشتم مدير مجتمع دامپروري موضوع را توضيح داد وگفت که احتمال سقط اين گاوها وجود دارد و اجازه گرفتند آن گاوها را به ايستگاه‏هاي سابق برگردانند. لذا آن تأسيسات امروز بدون ريالي بهره‏وري همان جا افتاده است و بدردي هم نمي‏خورد.
ا- صحبت اصلي بر روي شناخت مديريت جديد از اوضاع شرکت بود.
پس اولين شناختي که ما پيدا کرديم اين بود که فهميديم عدم جبران استهلاک و توقف سرمايه‏گذاري باعث و باني اين وضع است و فهميديم که بايد از هزينه‏ها بزنيم و درآمدمان را بالا ببريم و حتي درآمدهاي موجود را هم بايد در محل‏هاي اولويت‏بندي شده سرمايه‏گذاري کنيم، سرمايه‏گذاري‏هايي که در عرض 6 الي 18 ماه بازگشت سرمايه داشته باشند. علاوه بر مشکلاتي که فوقاً گفتم و اصولاً با به تعادل رسيدن تعداد پرسنل بايد خاتمه مي‏يافت ولي براي عدم سرمايه‏گذاري در اين شرکت چند دليل ديگر هم مي‏توان اضافه کرد. اول بي‏توجهي به اقتصاد بنگاه‏داري، دوم اين‏که شرکت مطابق اصل 44 واگذار خواهد شد و سوم رانت‏خواراني که شرکت مغان را حيات خلوت خود ميدانند و بعنوان طعمه به آن مي‏نگرند.
همه بايد سينه سپر مي‏کردند که آقا چرا بايد اين شرکت واگذار شود. ثانياً اصلاً مي‏خواهد واگذار شود آبادش بکنيم بفروشيم بهتر است يا تبديل به خرابه‏اش بکنيم و از قيمت آن بکاهيم زيرا فروش يک شرکت بشکل يک خرابه مثل آن است که يک اسب را به قيمت نعلش بفروشند لذا طرح موضوع فروش شرکت با بدفهمي به توقف سرمايه‏گذاري انجاميده است و عملاً داستان فروش اسب به قيمت نعلش را تداعي کرده است و روحيه کارکنان و دوستداران سربلندي اين شرکت را بشدت مخدوش ساخته است. ناتواني مديريت در رعايت اقتصاد بنگاهداري نيز يکي از دلايل توقف سرمايه‏گذاري است يعني مديريت نتوانسته است درآمد موجود خود را در اولويت‏ها هزينه کند شرکت را تقسيم کرده‏اند به چند مديريت و گفته‏اند شما استقلال داريد و اين هم بودجه شماست. آن‏ها هم رفته‏اند هزينه کرده‏اند ولي در عمل درآمدها تحقق پيدا نکرده است ولي هزينه‏ها انجام شده است و چون درآمد تحقق پيدا نکرده نتيجتاً شرکت نتوانسته نهاده‏هاي زراعي و دامي خودش را بموقع بخرد و اجباراً اجناس خودش را بصورت نسيه از بازار خريده است آن‏هم با 20 يا 30% قيمت اضافي. از طرفي چون درآمد شرکت پائين آمده، آمده‏اند براي صرفه‏جويي، قيمت تراکتور و آبيار را نصف قيمت منطقه گرفته‏اند، نتيجتاً تراکتور بخش خصوصي هم رغبتي نيافته که در مهر و آبان بيايد براي شرکت بذر بکارد، بلکه در آخر آذر و دي‏ ماه و بعد از کاشت اراضي خودش آمده است تا براي شرکت کار بکند. کاشت دير هنگام هم يعني محصول کمتر. وقتي محصول کم شد درآمد شرکت باز هم کمتر مي‏شود لذا درآمدها مرتباً کمتر شده ولي هزينه‏ها سرجايش مانده و افزون‏تر هم شده است در شرايطي که پسوند اسم اين شرکت کشت و صنعت و دامپروري است يعني شما بايد در اراضي مزروعي زراعت بکنيد و محصولات توليدي خودتان را بايد به محصولات جديدي تبديل کنيد، يعني علوفه را بايد در دامپروري به شير و گوشت تبديل کنيد بعد هم شير را نبايد خام بفروشيد بلکه آن را هم بايد به محصولات پايين دستي تبديل کنيد. چغندر را بايد به شکر و ملاس و تفاله تبديل کنيد و بذر را پروسس بکنيد و به قيمت بذر بفروشيد و پنبه را هم همين طور. اگر مديريت غير از اين برنامه‏ريزي و تجزيه و تحليل کند و نتواند مطابق اسم شرکت عمل نمايد حتماً شرکت ضرر ده مي‏شود، زيرا سود بخش کشاورزي و زراعت کم است و حتماً بايد مواد خام کشاورزي به محصولات با ارزش افزوده جديد تبديل شوند. اگر مديريت شرکت مي‏توانست فقط علوفه خودش را مطابق اصول و استاندارد به شير و گوشت تبديل کند شرکت مغان امروز از بهترين شرکت‏هاي مطرح ايران بود ولي مديريت نتوانسته 3 دستگاه فيدرميکسر را بخرد و جلوي يک فاجعه و اسقاط دامپروري گله مغان را بگيرد. اين‏ها نتيجه ناتواني از تحليل اقتصاد بنگاه‏داري و عدم رعايت پرنسيب اين شرکت بوده است و در اين بين اصحاب مافيا هم از اين فرصت استفاده کرده‏ و هزينه‏هاي مضاعفي را به شرکت تحميل نموده‏اند.
کساني که به شرکت کشت و صنعت به قصد غارت و به عنوان طعمه مي‏نگرند دوست دارند اين شرکت ضعيف و بدهکار و نيازمند باشد. نه قوي و پرقدرت و متمکن. اين‏ها مي‏خواهند هيأت مديره و مدير عامل شرکت غرق در گرفتاري‏هاي روزمره و اسير حاشيه‏ها باشند و هرگز فرصت سرخاراندن خود را نداشته باشند آن‏ها مي‏دانند مسئولين شرکت در آرامش مي‏توانند به مشکلات زيربنايي و اساسي بينديشند وبراي دوز و کلک اين‏ها چاره بيابند. لذا آن‏هايي که به شرکت بعنوان طعمه نگاه مي‏کنند با قانون گرائي و احقاق حق بيت المال و با شفافيت امور مخالفند و تلاش مي‏کنند مراودات خود را در پستوهاي رابطه سالاري و با يارگيري‏هاي زيرزميني تداوم دهند براي مثال اينان ميدانند که اگر چرخه دامپروري شرکت مغان اعم از خوراک، بهداشت، بستر، شيردوش و غيره براي سلامت و آسايش دام مهيا گردد طبيعتاً حذف دام در اين گله براساس حساب و کتاب و مطالعه و بررسي يعني بصورت حذف اختياري انجام خواهد شد ولي اينها هرگز اين را نمي‏خواهند زيرا قيمت گوشت گاو حذفي که بصورت اختياري از گله جدا و حذف ميشود با قيمت گاو حذفي که به لاشه و زمين گير و حذف اجباري تبديل ميشود يک تفاوت قيمت سه برابري دارد اينها مي‏خواهند گاو حذف اجباري بخرند ولي آن را در بازار به سه برابر بالاتر يعني به قيمت گوشت عادي بفروشند. يعني اينها هرگز نمي خواهند چرخه دامپروري مغان اصلاح شود چرا که اين اصلاحات به ضرر اين مافيا است آنها شرکتي را مي خواهند که محتاج و مقروض باشد و نتواند غذاي دام خود را تأمين کند تا دام‏ُها مستهلک و فرسوده زمين‏گير شوند. و منافع اين‏ها تأمين شود اين شبکه در همه جا حضور دارد و منافع خود را در ضرر شرکت و قامت خميده آن جستجو مي‏کنند اين روابط روحيه نيروهاي صادق و دلسوز را بشدت تضعيف مي‏کند و فرصت فکر کردن را از مديران سلب مي‏نمايد و يکي از موانع سرمايه‏گذاري و قوي شدن شرکت همين عناصرند. که مي‏خواهند به قول معروف دره خلوت باشد و روباه فرمانروا لذا وقتي به اين اوضاع شناخت پيدا کرديم فهميديم که نبايد از يک سوراخ دو بار گزيده شويم و بايد براي سرمايه‏گذاري و افزايش درآمد و کنترل هزينه‏ها و توقف چرخه فساد تدابيري جدي اتخاذ کنيم، لذا اولين کاري که کرديم هزينه‏ها را اولويت‏‏بندي کرديم. اولويت هزينه‏ها شد پرداخت حقوق و دستمزد يعني حقوق‏ها را به موقع داديم، حقوق کارگران پيمانکاري را که 4 ماه عقب افتاده بود بمانند پرسنل رسمي در سر ماه پرداخت کرديم. در اولويت بعدي تلاش کرديم جيره غذايي دام را با خريدهاي به موقع تأمين کنيم تا با توقف چرخه منفي در دامپروري به تأمين سلامت دام و افزايش توليد شير و افزايش درآمد نيز برسيم.
اولويت بعدي ما تأمين کود، سم، کاشت، داشت و برداشت بموقع بود. تلاش کرديم که خريد اين نهاده‏ها را از دست دلالان و مافيا خارج کنيم. لذا هزينه‏هاي‏مان کاهش يافت و به موقع توانستيم نهاده‏ها را تأمين کنيم. قيمت کاشت را براي تراکتور و قيمت دستمزد را براي آبياري افزايش داديم. تلاش کرديم درآمد شرکت را بالا ببريم و در اولين ساعت ورود دستور دادم تصفيه شکر خام را متوقف شود و دليل آن هم اين بود که اين کار بدون مطالعه و امکان‏سنجي به کارخانه قند مغان تحميل شده بود و کارخانه قند مغان و کارکنان آن هيچ تجربه‏اي در اين کار نداشتندو نتيجتاً ضايعات تصفيه شکر بجاي 4 درصد به 15درصد رسيده بود و بيش از 2 ميليارد تومان زيان به شرکت تحميل کرده بود. البته شکر باقيمانده را بعداً به همراه چغندر به تأني تصفيه کرديم و از زيان تصفيه آن جلوگيري کرديم و توانستيم با انجام خوب و بموقع تعميرات کارخانه قند و افزايش خريد چغندر و اعمال دقت و بکارگيري نيروهاي فني و مجرب زيان کارخانه قند را بصورت کم نظيري کاهش دهيم.
در ماه‏هاي اول ورود قيمت شيرخشک را از 7600 تومان به 10600 تومان افزايش داديم تا از زيان توليد شير خشک و خامه بکاهيم. البته هنوز هم شرکت در توليد شيرخشک و خامه با زيان مواجه است. توليد شير را با تثبيت غذاي گله و انجام کارهاي مديريتي افزايش داديم که سر جمع افزايش شير توليدي در سال 93 به نسبت سال 92 به مقدار هفت هزار تن بود. در همان ورود قيمت شکر را به تعادل رسانديم که موجب افزايش درآمد شرکت گرديد. فروش گوساله پرواري و دام حذفي نيز يک پروسه عجيبي بود که با تباني دلالان به سرکوب قيمت دام گوشتي شرکت منجر مي‏شد. تلاش کرديم دام گوشتي را به صرفه و صلاح شرکت بفروشيم و قيمت فروش ما از8200 تومان تا 10500 تومان افزايش يافت عليرغم اين‏که قيمت گوشت در کشور افزايش آن‏چناني نداشت در چرخه دامپروري فروش دام حذفي اصولاً بايد بصورت حذف اختياري و عادي شناسايي و به فروش برسند ولي عملاً اين فرايند بدليل طولاني شدن به حذف اجباري و لاشه و زمين‏گير شدن دام مي‏انجامد و نتيجتاً درآمد شرکت از فروش دام حذفي را تقريباً به يک سوم کاهش مي‏داد و علت آن هم فرايند طولاني آگهي و تباني دلالان براي عدم خريد با قيمت آگهي شده از سوي شرکت بود و آنان تلاش مي‏کردند که دام را به صورت زمين‏گير و لاشه خريداري نمايند ولي در عمل گوشت همان دام‏ها را به قيمت گوشت عادي به مردم بفروشند. ما اين چرخه را علي‏رغم هاي و هوي و قشقرق و جوسازي کساني که از اين راه به سودهاي کلان و بادآورده‏اي رسيده‏اند متوقف کرديم و کساني مجاز به خريد شدند که اولاً به قيمت روز آن را بخرند و ثانياً خريد دام حذفي اعم از اختياري و اضطراري و لاشه و زمين‏گير را با هم تضمين کنند تا شرکت با تبديل دام حذف اختياري به لاشه و زمين‏گير دچار ضرر و زيان سال‏هاي قبل نشود. از اين طريق درآمد شرکت حداقل به دو برابر قبلي افزايش يافت. البته برنامه اصلي ما آن است که از طريق کشتارگاه اردبيل گوشت توليدي شرکت را بصورت بسته‏بندي شده و کاملاً بهداشتي به دست اهالي منطقه و استان برسانيم و با ايجاد رقابت توليدات خود را به قيمت روز بفروش برسانيم.

Picture 096
براي رهايي از زيان توليد شير خشک و خامه با مشارکت بخش خصوصي براي تبديل شير دامپروري به محصولات متنوع لبني اقدام کرديم تا در سفره‏هاي مردم حضور بيشتري داشته باشيم و توانستيم در اولين گام بخشي از شير شرکت را به فراورده هاي جديد تبديل کنيم و از توليد شيرخشک و خامه بکاهيم و ضمن افزايش درآمد، تأمين نقدينگي روزانه شرکت را نيز بهبود ببخشيم. اين‏جا ما بدقت فهميديم که کسب درآمدهاي جديد و هزينه کردن اين درآمدها در اولويت‏ها يعني تأمين نهاده‏هاي دامي و زراعي و جلوگيري از هزينه‏هاي غير ضرور و کنترل مناقصه‏ها و مزايده‏ها مي‏تواند موجب صرفه‏جويي و افزايش درآمد بيشتر شرکت بشود و اگر اين درآمد صرف سرمايه‏گذاري و نوسازي و جبران استهلاک گذشته شود مي‏تواند شرکت را نجات دهد و آن را به روزهاي خوب خود برگرداند. اين فوت دوم کوزه‏گري بود که ياد گرفتيم و تلاش کرديم به دقت به آن عمل کنيم که ادامه آن مي‏تواند به ما توان سرمايه‏گذاري بدهد. اگر ما در سال 93 با آن گرما و خشکسالي وحشتناک مواجه نبوديم و با ضرر 40 ميلياردي در کاهش راندمان محصولات زراعي مواجه نمي شديم درآمد ما در سال 93 با 40 ميليارد تومان افزايش روبرو مي‏شد ولي علي‏رغم ضرر 40 ميليارد توماني در بخش زراعت ما با افزايش سود پيش بيني شده، سال را به پايان برديم. در پايان سال 93 براي اولين بار در تاريخ شرکت همه واحدهاي شرکت سود ده گرديدند و براي اولين بار در طول 30 سال گذشته عملکرد مالي شرکت از سوي حسابرسان مطلوب گزارش گرديده است.
شناخت بعدي ما شناخت پتانسيل‏هاي شرکت بود و تمام تحليل و سئوال و سخن ما مبتني بر اين بود که چرا شرکت به اين روز افتاده است. به همه مديران و کارشناسان مأموريت داديم که فکر بکنند و بگويند چرا در اين وضعيت منفي ايستاده‏ايم و اگر بخواهيم به نقطه مطلوب برسيم چه برنامه‏اي را بايد به کار بگيريم. هدف از اين کار اين بود که همه ما بصورت جمعي به ريشه مشکلات فکر بکنيم. کم کم همه به يک نتيجه واحد رسيديم. يکي از کارشناسان در جلسه بررسي گفت: براي ادامه هر نظمي يک انرژي لازم است و اگر آن انرژي تأمين نشود آن فرآيند دچار بي نظمي (آنتروپي) مي‏شود. و اين دقيق‏ترين جمله‏اي بود که مي‏شد براي وضع موجود شرکت مغان بکار گرفت. چنانچه قبلاً توضيح دادم براي حفظ سرمايه‏گذاري اوليه طبق قانون بايد هر ساله بخشي از درآمد سالانه بعنوان هزينه استهلاک در حساب‏هاي شرکت ذخيره مي‏شد تا مجدداً براي جبران استهلاک و فرسودگي سرمايه گذاري شود ولي اين کار بدليل صرف نقدينگي موجود براي پرداخت حقوق و هزينه‏هاي جاري عملاً انجام نشده بود که نتيجه آن و عدم جبران استهلاک همين روزگار فعلي است. از طرفي پيش‏بيني ميزان هزينه استهلاک در شرکت بستگي به قيمت‏گذاري دارائي‏هاي شرکت دارد. دارائي‏هاي اسمي شرکت مغان در سال 85 سيصد و نوزده ميليارد تومان قيمت‏گذاري شده است. يعني شما مي‏توانيد فقط سه ميليارد و يکصد و نود ميليون تومان يعني يک درصد ارزش دارائي‏تان را براي جبران استهلاک سرمايه‏گذاري کنيد و اين ارزش‏گذاري در سال 85 نتيجه تحليل ما در سال 84 بود زيرا در آن روز هم قيمت گذاري شرکت واقعي نبود و قيمت آن 46 ميليارد تومان تعيين شده بود که در آن روزگار هم براي محاسبه ذخيره استهلاک مشکل‏ساز بود، لذا از مجمع وقت مجوز قيمت‏گذاري جديد دارائي‏هاي شرکت را گرفتيم که در سال 85 به مبلغ 382 ميليارد تومان قيمت‏گذاري گرديد ولي در 9 سال گذشته اين قيمت‏گذاري بصورت ثابت مانده است اين قبيل معضلات امان شرکت مغان و ديگر شرکت‏هاي دولتي را بريده است. يعني يک شرکت طبق قانون کار بايد به 5 هزار نفر حقوق بدهد شرکتي که حداقل ارزش فعلي آن بيش از 3000 ميليارد تومان است ولي فقط 3 ميليارد تومان در سال مي‏تواند سرمايه‏گذاري براي جبران استهلاکش بکند. آيا اين شرکت مي‏تواند ادامه کار بدهد؟
آن‏هايي که مديريت‏هاي دولتي را سرزنش مي‏کنند آيا به اين فوت‏هاي کوزه‏گري توجه دارند. آيا اين ظالمانه نيست که شرکت‏هاي خصوصي هر سال به قيمت روز دارائي‏هايشان براي جبران استهلاک‏ خود سرمايه‏گذاري بکنند ولي شرکت دولتي نتواند. آيا اين منصفانه است که شرکت‏هاي خصوصي به بهترين وجه از تسهيلات بانکي استفاده کنند و روز به روز فربه‏تر بشوند ولي شرکت مغان و امثال آن نتواند من نمي‏دانم اين چه عقلي است، کدام دانائي فوق علم و عقل است که مي‏گويد شرکت‏هاي دولتي نمي‏توانند از تسهيلات بانکي آبياري تحت فشار استفاده کنند. يعني آب بعنوان بهترين سرمايه زندگي به هدر برود ولي شرکت دولتي از وام استفاده نکند. خيلي ظالمانه است که ما شرکت مغان را با بخش خصوصي مقايسه کنيم. کدام شرکت خصوصي اين همه به جامعه خدمت کرده است. اين شرکت 40 سال حقوق حداقل 10 هزار خانواده را داده است. موجوديت منطقه مرهون وجود کشت و صنعت است. اين شرکت مادر اين منطقه زرخيز است و بي‏مهري به آن يک جفاي آشکار و نابخشودني است. بقول آقاي دکتر بهشتي معاون برنامه‏ريزي استاندار محترم اردبيل اگر شرکت کشت و صنعت مغان نبود اين استان هم يک سيستان و بلوچيستان بيشتر نبود و اين يک واقعيت است. به نظر من ايجاد محدوديت براي شرکت‏هاي دولتي آغاز گامي بود که غيرمولدها و سرمايه‏داري تجاري آرام و زيرزميني به تضعيف اقتصاد در دست دولت کوشيدند تا بتدريج هژموني و قدرت و اثربخشي دولت برآمده از رأي مردم را روز به روز کاهش دهند تا بتوانند قدرت اثرگذاري بر تمام ارکان جامعه را با اهرم‏هاي اقتصادي بدست بگيرند. امري که از منظر آموزه‏هاي بنيان‏گذار نظام جمهوري اسلامي حضرت امام خميني (ره) و اهداف انقلاب اسلامي بسيار خطرناک و خطرساز است زيرا حاکميت اقتصاد رانتي و غيرمولدها به تضعيف توليدکنندگان از کشاورز و کارگر گرفته تا صنعتگر و معلم و کارخانه‏دار و کارمند مي‏انجامد و اين رويه در تضاد کامل با قانون اساسي و اهداف بزرگ انقلاب اسلامي است که مباني آن تقويت مولدها و توليدکنندگان و برنامه‏ريزي براي کاهش واردات و رهايي از وابستگي به بيگانگان بوده است.
پس ما در ريشه‏ يابي مشکلات و شناخت پتانسيل‏ها رسيديم به اين‏که ريشه فرسودگي شرکت در عدم سرمايه‏گذاري براي جبران استهلاک است و علاوه برآن فهميديم که ميزان استهلاک سالانه به دليل قيمت‏گذاري پايين دارائي‏هاي شرکت رقم پاييني است. و خبط بزرگ مديريتي شرکت در سالهاي گذشته نيز اين بوده است که از تسهيلات بانکي هم بخوبي استفاده نکرده و اين‏جا نقش بانک‏ها و مديران استاني در ضعيف شدن شرکت مغان مشخص مي‏شود. تأمين تسهيلات براي شرکت مغان از نان شب هم واجب‏‏تر بود ولي متاسفانه از اين امر دريغ شده است. اين همه پول بي زبان بنام توليد در استانداري و بانک‏هاي استان توزيع گرديده ولي دريغ از اينکه بگويند بزرگ‏ترين شرکت توليدي استان هم از اين وام‏ها و تسهيلات بهره‏مند بشود اين پول‏هايي که بنام بنگاه‏هاي زود بازده به اين و آن عطا شد بايد به اين شرکت تزريق مي‏گشت زيرا سرمايه‏گذاري در شرکت مغان 6 الي 12 ماهه جواب مي‏دهد ضمن اين‏که اخذ تسهيلات در دوران تورم و کاهش ارزش پول ملي و تبديل آن به دارائي شرکت بزرگ‏ترين کمک به بنگاه است که در شرکت مغان در بوته فراموشي مانده است يعني اگر شرکت مغان براي خريد 50 دستگاه تراکتور وام مي‏گرفت يا شيردوش‏هايش را عوض مي‏کرد يا دستگاه سيلاژبگر و فيدرميکسر مي‏خريد و يا گله دامپروري را فري استال مي‏کرد و يا کارخانجات خود را نوسازي مي کرد و يا آبياري تحت فشار را در اراضي خود توسعه مي‏داد. امروز با اين وضع روبرو نبود. اين هم يک صورت ديگري از فوت دوم کوزه‏گري بود که ما فهميديم. مسئله ديگر اين بود که فکر کرديم چرا به اين روز افتاده‏ايم و اگر در گذشته سرمايه‏گذاري مناسب انجام مي‏شد ما در کجا بوديم. تحليل درست اين موضوع به ما ثبات قدم مي‏داد و به ما در راهي که بايد برويم استواري مي‏بخشيد. براي اين کار واحدهاي توليدي‏مان را با اين هدف تحليل و مهندسي مالي کرديم و به اعداد و ارقام تکان دهنده‏ و ضرورت‏هاي مهمي رسيديم که ميتواند چراغ راه آينده ما باشد اگر موافق باشيد اين بحث را از دامپروري شروع مي‏کنم. بطوريکه قبلاً گفتم من در سال 84 پنج هزار گاو مولد تحويل دادم و رفتم و بعد از من هم 1000 رأس از شرکت سفيدرود رشت به شرکت مغان گاو تحويل شده است. بايد مي‏فهميديم که چرا اين گله رشد نداشته است. شرکت پارس در سال 86 با خريد 216 رأس تليسه آبستن کار دامپروري را شروع و تا به امروز تعداد گله خود آن را به 4 برابر افزايش داده است. سئوال من اين بود وقتي که شرکت پارس توانسته است گله دامپروري خود را 4 برابر افزايش دهد و چرا شرکت مغان که پروانه دامپروري 20000 رأسي دارد نتوانسته است گله دامپروري خود را از 6000 به حداقل 15000 رأس افزايش دهد و فقط 2018 رأس رشد تليسه داشته است. اين يعني فاجعه، يعني يک تراژدي، يعني آنتروپي کامل، يعني نابودي سرمايه و دارائي مولد. معني صريح اين حرف آن است که به اين گله غذاي مناسب داده نشده ، گوساله‏اش را غذاي مناسب نداده‏اند، گوساله بايد به 350 کيلو وزن و 180 سانتي متر قد برسد تا تلقيح شود چون غذاي خوب نخورده است با وزن 270 کيلو و قد 170 تلقيح شده و در موقع زايمان يا بچه‏اش مرده يا خودش مرده يا هر دو مرده‏اند. معني ديگر اين حرف آن است که سيلوهاي اين شرکت فرسوده شده و ذرت سيلو شده را تباه ميکند و غذاي TMR توليدي گله در يک واحد مرکزي بنيه گله را بشدت تضعيف کرده و دام‏ها را بتدريج در آستانه حذف و کشتار قرار داده است و در هر سال معادل 35 ميليارد تومان ضرر و زيان به درآمد اين شرکت وارد نموده است در شرايطي که اين معضل فقط با خريد 3 دستگاه فيدرميکسر حل مي شد و ثروت اين شرکت نيز اين چنين نابود نمي گشت و معني ديگر اين حرف آن است که بستر اين گله فرسوده است، و شيردوش‏هاي آن از رده خارج است و در دوشش گاو را عذاب ميدهد و نمي‏تواند آنرا در کمترين وقت و به بهترين وجه بدوشد، لذا روز به روز دام دوشا حذف شده و تليسه هاي توليدي جايگزين آن ها شده‏اند و اين سيکل معيوب مرتباً تکرار شده و ماندگاري اين گله را به حداقل رسانده است. ماندگاري گله در ايران يک استانداردي دارد ولي اين با هيچ استانداردي جور در نمي‏آيد فقط اسم آن را مي‏شود خودکشي گذاشت. واقعاً تحليل مالي اين مسئله تکان دهنده است. شما حساب بکنيد اگر شرکت با خريد 3 دستگاه فيدرميکسر غذاي گله را تازه و سالم پاي آخور توليد و گله را تعليف ميکرد ديگر با زيان 35 ميليارد توماني هر ساله مواجه نبود و اگر با اين 35 ميليارد تومان بستر گله را به فري استال تبديل مي‏کرد باتوجه به وجود زيرساخت‏هاي اصلي نهايتاً براي هر راس گاو بايد 2 ميليون تومان هزينه مي‏کرد و با صرف اين هزينه دام بصورت ساکن و با شيردوشهاي جديد دوشش و بصورت مکانيزه تعليف مي‏شد که نهايتاً براي تأمين هزينه فري استال يک گله پنح هزار رأسي 10.000.000.000=2.000.000×5000 به ده ميليارد تومان نياز مالي داشت و اگر اين هزينه را با قيمت امروزي يعني 6 ميليون تومان هزينه فري استال يک راس گاو حساب کنيم شرکت به 30 ميليارد تومان نياز مالي داشته است يعني شرکت با جلوگيري از ضرر و زيان يک سال مي‏توانست کل گله را با 5 هزار راس دام به فري‏استال تبديل و نگهداري کند که در آن صورت مي‏توانست بجاي 25 کيلو شير راندمان شير توليدي گاو دوشا در ده سال گذشته سرانه شير توليدي گله دوشا را حداقل به 35 کيلو افزايش دهد. (2/26=1440×365×10×5000) و سالانه 26 ميليارد تومان از فروش شير افزايش درآمد داشته باشدکه حداقل 65درصد آن با احتساب انجام هزينه‏هاي اصلي سود خالص است يعني شرکت در گذشته بخاطر نداشتن تحليل و مهندس مالي و بخاطر عدم خريد 3 دستگاه فيدرميکسر اولاً سالانه 35 ميليارد تومان به خودش ضرر و زيان وارد کرده است و از طرفي با عدم اجراي روش نگهداري فري استال هر سال 280/26 ميليارد تومان درآمد شير خود را از دست داده است که جمع آن در ده سال گذشته به 262 ميليارد تومان بالغ مي‏شود و اگر 65درصد آن را درآمد خالص حساب کنيم ميشود 170 ميليارد تومان. يعني شرکت مغان هر سال در مجتمع دامپروري خود 52 ميليارد تومان پول را مفت و مجاني به باد فنا داده است که اگر شرکت به اين درآمد مي‏رسيد و آن‏را در زراعت و آبياري تحت فشار و خريد تراکتور و کمباين و ادوات و تجهيز کارخانجات خود سرمايه‏گذاري مي‏کرد، شرکت مغان حالا تاج سر تمام شرکت‏ها مي‏شد. البته شرکت يک برنامه خوب را در بخش دامپروري براي واردات گاو سمينتال شروع کرده ولي خوب ادامه نداده است و در عمل فقط تعداد 200 رأس تليسه سمينتال وارد گله شده است، امري که بايد بقوت ادامه مي‏يافت.
حالا برويم سراغ بخش زراعت شرکت. زراعت شرکت هم همين طور است. کاشت و داشت و برداشت بيست هزار هکتار زمين برنامه ريزي روزآمد و نيروي متخصص قوي و پخته و ماشين آلات و تکنولوژي روز مي خواهد ولي بزرگترين بخش زراعي کشور يک دستگاه هم تراکتور ندارد. حداقل براي 100 هکتار يک نيروي رسمي و حاکميتي ندارد. يک دستگاه کمباين و يا يک ست کامل ادوات برداشت چغندر ندارد. در شرايطي که اين شرکت در سالهاي جواني 250 تراکتور و 90 کمباين و چندين ست کامل ادوات برداشت چغندر داشته است که بتدريج اسقاط شده و جايگزين نشده‏اند در نتيجه هر وقت صاحبان تراکتور کارشان تمام مي‏شود مي‏آيند سراغ ما تا براي ما زمين بکارند. حداقل چندتا شرکت مکانيزاسيون نيز در منطقه تشکيل نگرديده است که با شرکت قرارداد سالانه داشته باشند. خوب نتيجه آن اين مي‏شود که هست ولي اگر شرکت حداقل اگر 50 دستگاه تراکتور سنگين در بخش زراعت‏ خود داشت که پول آن امروز نهايتاً 25 ميليارد تومان است و اراضي خودش را بعد از برداشت محصول به موقع شخم مي‏کرد ميتوانست محصول‏ خود را در مهر و آبان بموقع بکارد و با حداقل يک تن افزايش راندمان با احتساب محصول گندم به قيمت امروز مي توانست سالانه در يک کشت 23 ميليارد تومان و پس از کسر هزينه 5/11 ميليارد تومان عايدي اضافي داشته باشد. زراعت بدون تراکتور و کمباين و ادوات و عدم تأمين نهاده و نيروي متخصص و آبياري تحت فشار نمي‏تواند معجزه بکند. بايد آن را با تکنولوژي روز تجهيز کرد. يعني اگر مديريت شرکت مغان با شناسائي و اصلاح نقاط ضعف خود در مجتمع دامپروري مي‏توانسته به درآمد مورد انتظار يعني 52 ميليارد تومان در سال که فوقاً ذکر شده دست يابد و قسمتي از درآمد حاصله در 10 سال گذشته را براي اجراي آبياري تحت فشار در 18000 هزار هکتار اراضي باقيمانده خود که به روش غرقابي و سنتي آبياري ميشوند از قرار هر هکتار به قيمت امروز 16000000 تومان سرمايه گذاري ميکرد به 291 ميليارد تومان اعتبار نياز داشت و اگر اين سرمايه گذاري براي آبياري تحت فشار انجام مي‏شد شرکت با افزايش دوتن محصول در هکتار، يعني 46 ميليارد تومان افزايش درآمد در يک سال روبرو مي‏شد. شرکت کشت و صنعت مغان سالانه بدليل عدم خريد تراکتور و عدم اجراي آبياري تحت فشار در زراعت خود سالانه 57 ميليارد تومان درآمد را از دست داده است زيرا هزينه هاي کاشت در هر سال بدون آبياري تحت فشار نيز انجام مي‏شود.
اين در شرايطي است که بدليل آبياري غلط به روش غرقابي 6 هزار هکتار از اراضي شرکت هم زهدار شده‏اند. يعني راندمان اين اراضي حداقل به نصف رسيده است، يعني سالانه 12 ميليارد تومان از درآمد بخش زراعت و شرکت کاسته شده است يعني شرکت در بخش زراعت سالانه 69 ميليارد تومان از درآمد خود را از دست داده است.
و اگر شرکت ميتوانست براي آبياري تحت فشار اقدام بکند ميتوانست با کاهش مصرف آب حداقل يکصد ميليون مترمکعب آب زراعي را براي آبياري اراضي ديمي در اختيار وزارت نيرو بگذارد و تا چند هزار اشتغال جديد ايجاد شود و اگر شرکت مغان در ده سال گذشته مي‏توانست با کاهش ضرر و زيان وارده در بخش دامپروري و زراعت درآمد خود را افزايش دهد و بخشي از اين درآمد را براي احداث يک کارخانه روزآمد و با تکنولوژي روز جهاني جهت توليد انواع محصولات لبني سرمايه‏گذاري نمايد و خود را از خام فروشي نجات دهد، کاري کارستان کرده بود و با اين برنامه منطقه مغان را در مسير توسعه قرار مي‎داد. ولي بدليل نداشتن درآمد اين کار انجام نشده و فقط در حد توليد10 تن در روز از سال 86 در محل کارخانه فعلي اقدام به توليد شير و دوغ نموده‏اند که اقدامي بسيار در خور تحسين بوده است و در اين صورت شرکت بدون در نظر گرفتن درآمد کارخانه جديد التاسيس حداقل سالانه 10 ميليارد تومان از ضرر و زيان حاصل از توليد شير خشک و خامه رهايي مي‏يافت لذا ميتوان گفت ما در توليد شير خشک و خامه در کارخانه لبنيات در 10 سال گذشته سرجمع به قيمت روز 100 ميليارد تومان عدم النفع داشته‏ايم. و اگر شرکت مغان با سرمايه‏گذاري بخشي از همين سود حاصله و با اجراي روش زراعت درختي و کشت متراکم باغ سه هزار هکتاري خود را توسعه مي‏داد سالانه حداقل 100 ميليارد تومان صاحب درآمد مي‏شد و اگر آن پروژه 300 هکتاري گلخانه سال 84 ما را به مرحله اجرا در مي‏آورد گام بزرگي براي ترويج توليدات گلخانه اي در منطقه فراهم ميشد و باتوجه به امکان صادرات محصولات آن از طريق فرودگاه پارس آباد علاوه بر کسب درآمد اولين گام ترويجي در اين اقليم درجه اول توليدات گلخانه‏اي به ثمر مي نشست و ديگر مولدين بخش خصوصي راه کار عمل را مي‏آموختند. آيا اين ارقام بنظر شما عجيب نيست؟! شرکت مغان را اين عدم سرمايه‏گذاري‏ها بيچاره کرده و از پا انداخته است. پول هم دست خودش بوده، فقط نتوانسته فکر بکند و قدرت مهندسي مالي نداشته است. خيلي ساده به شما بگويم دامپروري و زراعت سالانه 120 ميليارد تومان عدم‏النفع داشته‏اند که در صورت مديريت و برنامه‏‏ريزي و سرمايه‏گذاري مي‏توانست شرکت مغان را به يکي از بزرگ‏ترين و قويترين کشت و صنعت‏هاي جهان تبديل کند. و اگر اين‏گونه مي‏شد ما امروز شرکتي بوديم که ساليانه حداقل 200 ميليارد تومان سود به خزانه دولت واريز مي‏کرديم و هزاران نفر شاغل جديد داشتيم. اين‏ها فوت‏هاي کوزه‏گري متعددي بود که با تحقيق و استدلال به آن‏ها رسيديم وقتي در اين تحليل‏ها قرص و قاطع شديم در اولين مجمع عمومي شرکت گزارش مهمي را که در تاريخ شرکت بي سابقه بود، ارائه داديم. آن گزارش بعد از ياد خداوند متعال با اين جمله حضرت امام خميني (ره) شروع شده بود: « احساس بکنيد که خدمت‏گزاريد. انبياء همچنين احساسي را داشتند» ما در آن گزارش خيلي واضح همه مشکلات و ريشه‏هاي آن را براي وزرا برشمرده بوديم، مشکلات دامپروري، زراعت، کمبود نيروي انساني، مشکلات شهرک مسکوني، باغ ، کارخانه قند، کارخانه لبنيات، زهداري اراضي و غيره و براي همه چيز هم راه حل ارائه کرده بوديم. انتهاي گزارش هيات مديره شرکت اين بود که اولاً بايد اين شرکت از زمره خصوصي‏‏سازي خارج بشود و دوماً بايد براي نوسازي شرکت مغان حداقل 400 ميليارد تومان در آن با اخذ تسهيلات بانکي سرمايه‏گذاري بشود. ما در آن‏جا به صراحت اعلام کرديم که اگر مجوز اخذ اين تسهيلات بانکي به ما داده بشود بعد از سه سال حاضريم حقوق کارکنان استاني دولت در استان اردبيل را که امسال در حدود 103 ميليارد تومان است از محل درآمد شرکت بپردازيم. گزارش هيأت مديره با اين بيت شعر تمام شده بود:
ما در درون سينه هوايي نهفته‏ايم بر باد اگر رود سر ما زين هوا رود
گزارش ما مجمع را خيلي تحت تأثير قرار داد و اعضاي محترم مجمع آن گزارش صادقانه ما را پذيرفتند و قرار شد که يک مشاور مالي اين پيشنهاد ما را در موضوع سرمايه‏گذاري تحليل و مهندسي مالي بکند و بعد از آن در شرکت مغان يک جلسه مجمع عمومي تشکيل و براي موضوع سرمايه‏گذاري تصميم‏گيري شود. خوشبختانه قول اعضاي محترم مجمع قول بود و وقتي مشاور بعد از بررسي‏هاي مداوم با ما طرح را آماده کرد اعضاي مجمع به مغان آمدند و بعد از بازديد از شرکت و مشاهده پتانسيل‏هاي فعلي و آتي در جلسه‏اي با حضور مديران شرکت آن طرح را تصويب کردند يعني به ما اجازه دادند 150 ميليارد تومان براي شرکت با اخذ تسهيلات سرمايه‏گذاري بکنيم و من اين اقدام را يک شاهکار مي‏دانم زيرا مغان يک جايي است که شما اگر يک ريال سرمايه‏گذاري بکنيد حتماً دو ريال برمي‏داريد. اين سرمايه‏گذاري و ساير منابع سرمايه‏گذاري داخلي به ما امکان خواهد داد که شرکت را به روزآوري بکنيم و توليد و درآمد خوبي داشته باشيم و از درآمد حاصله نيز مجدداً سرمايه‏گذاري‏ها را ادامه بدهيم.
خيلي جالب بود که نماينده محترم وزير اقتصاد و دارائي صميمانه از همه کارکنان شرکت و تيم قوي مديريتي جديد قدرداني و تشکر کردند و از اهميت شرکت مغان صادقانه تمجيد نمودند. نماينده محترم وزير جهاد کشاورزي گفت: اين شرکت يک طلا است منتها طلايي که در زير خاک مانده. بايد آنرا تميز کنيم و دوباره جلا بدهيم. لذا به فضل الهي امروز بستر لازم براي خروج از رکود و رسيدن به رونق در شرکت مغان فراهم شده است و ما آرام آرام برنامه‏هاي افزايش توليد و سرمايه‏گذاري و نوسازي را به مرحله اجرا مي‏گذاريم.

ادامه دارد

برچسب‌ها:, ,

نظرات بسته شده است.